گاه نوشت

از یک خیال دور، از یک ذهن درگیر

گاه نوشت

از یک خیال دور، از یک ذهن درگیر

حسرت های انسان ...

یه پرستار استرالیایی بزرگ‌ترین حسرت‌های آدم‌های در حال مرگ رو جمع کرده و پنج حسرت رو که بین بیشتر آدم‌ها مشترک بوده منتشرکرده
 
اولین حسرت: کاش جرات‌اش رو داشتم اون جوری زندگی می‌کردم که می‌خواستم٬ نه اون جوری که دیگران ازم توقع داشتن.
حسرت دوم: کاش این قدر سخت کار نمی‌کردم.
حسرت سوم: کاش شجاعت‌اش رو داشتم که احساسات‌ام رو به صدای بلند بگم.
حسرت چهارم: کاش رابطه‌هام رو با دوستام حفظ می‌کردم. حسرت پنجم: کاش شادتر می‌بودم

rosy sunray

به نظر میاد گل هاش کاغذی باشه!

روح مردان...

  مردان قدیم سرکار می رفتند ، از زن و فرزند خود حمایت می کنند. عاشق نظم و دیسیپلین بودند.در لایه بیرونی وقار و بزرگی داشتند.در لایه درونی انزوا و محرومیت شدیدی تجربه می کردند(این آسیب پذیری رو با کار بیشتر پهلوان صفتی مرشدی  جبران می کردند.)


کم کم مردانی ظهور کردند که جنبه زنانه خود را کشف کردند و به قول رابرت بلای "مردان نرم" شدند.

آنیما مظهر زنانگی مرد است که شامل راحتی بدون جنگیدن / زندگی در حال/بی هدفی گهگاهی/مراقبت و Careمیشه.


منبع: وبلاگ دکتر شیری

Bird with Attitude

به یاد دلدار افتادم...

همینطوری...

این روزها که همه جا تب و تاب دلار و طـلا و جنس انبار کردن و انباشتن هست و از طرفی مملکت زیر خاک مرده لمیده! و به سختی نفس می کشه، دروغ زیاد شده  و ریا سکه رایج. اقتصاد ملی چون قحطی زده های شاخ آفریقا، پیکر نحیف و تکیده اش را با نفس هایی به ابعاد چند چرخ باقیمانده صنعت زنده نگه داشته و بر زمین می کشه. افسردگی روح انسان های سربلند مملکت را فراگرفته. وقتی که به جایی رسیدیم که  اکثر مردم حداکثر دغدغه شون این شده که شکمشون را سیر کنند و گلیم وصله شده و نیم بند زندگی خویش را از آب بکشند هرچند که عده ای دیگر غرقه شوند و یک داستان از محنت و حسرت بی پایان و به قدمت دو دوره ریاست یک رئیس... و همه بدبختی هایی که اطراف ما را فراگرفته. یک سال جیره بندی برق، یک سال قطع گاز، یک سال آبی که از پشت سدها رها شد و باران بهاری که نبارید و خشک سالی ای که در پی آن اثری چند برابر داشت، افزایش نقدینگی و افزایش 16 برابری معوقات بانکی از 4 تریلیون به 64 تریلیون تومان و بدهی دستگاه های دولتی و تورم بالا و بیکاری در سال هایی که می توانست سال های طلایی اقتصاد باشد و لجلجت بچه گانه سران یک کشور با دنیا و هزار و ... و این لیست را میشه تا ده ها سطر ادامه داد. آری این روزها که دلار داره میره بالا، برخلاف خیلی های دیگه، چندان نگران نیستم، اگرچه می دونم که با این وضع در بهترین حالت، چند سال سخت و طاقت فرسا را پیش رو خواهیم داشت... یعنی یک بعد خوب قضیه را می بینم که اگر روزی قیمت ارز بالا باشه و مشکل تورم اندکی فروکش کرده باشه، و روابط با دنیا بهبود پیدا کرده باشه (این از دو مورد قبلی کم اهمیت تر نیست) بازار تولید داخل نفس تازه ای خواهد گرفت و نوید فرصت هایی که چون ققنوس از پیکر سوخته اقتصاد سر برخواهد آورد. آری، تجربه های گذشته چراغ راه آینده خواهد بود. راهی که این چند ساله طی شد، لاجرم باید روزی طی می شد. سودای این که بتوان با دلارهای نفتی خوشبختی را به مردم هدیه کرد، البته از دیرباز در این سرزمین بوده، از اولین سال هایی که در زمان حکومت شاهنشاهی، به مدد درآمدهای بادآورده ناشی از افزایش قیمت نفت بر اثر جنگ اعراب و اسـرائیل و ... تورم جان گرفت و به بالای ده درصد رفت و سازمان برنامه و بودجه مظلومانه هرچه تلاش کرد، همچون امروز، بر غرور رهبران فائق نیامد... تا امروز که درآمدی اندازه یک قرن فروش نفت در هفت سال خرج شده و اکنون تورم و حسرتی مانده و جیب عده ای خاص که انباشت شده و ...

آری، سختی اگر هست، برای همه هست ولی هر روز فرصت هایی می میرد و از پس آن فرصت هایی زاده می شود. هرچند اوضاع سخت و ناگوار باشد، باز اگر سایه شوم جنگ نباشد می توان دل خوش بود به آرامشی پایدار زیر یک سقف مشترک با یک همدم صمیمی. به یقین روزها بهتر از این خواهد آمد، اگرچه کمی دیرتر شاید به اندازه چند سال، غمی نیست. سهم ما هم از زندگی بر جای خود است...

آری، نگران نباشید. از ترس مرگ خودکشی نباید کرد