سمت بی کسی های خدا
سجاده ات را بگیر سمت بی کسی های خدا
دعا که می کنی ... سرت را آنقدر پایین نگه دار
که چشمت به حواس ِ از نفس افتاده اش نیافتد
دستت که به دامنش رسید .....
از عفت بر باد رفته ی دنیا بگو
قلبت را تـرک به ترک پیش بکش / پی به ایمان ِ بند خورده ات نبرد
گریه هایت را کــــــــــــش بده دوباره خدایی اش را باور کند
شاید دستی به سر و روی دنیا بکشد
فقط یادت باشد ..... به روی خودت هم نیاوری
کسانی ... روی غیبتش آنقدر حساب کرده اند
که صندلی خالی اش را / وجب به وجب سند زده اند ...
بدن انسان به عنوان باطری...
یک انسان عادی، در حال استراحت، حدود 100 وات توان تولید می نماید. این مقدار برابر با حدود 2000 کیلوکالری انرژی غذایی است؛ به همین جهت مقدار کالری مورد نیاز بدن انسان، حدود 2000 کیلوکالری پیشنهاد شده است. در طول چند دقیقه (یا چند ساعت برای ورزشکاران خبره)، به راحتی می توانیم مصرف 300 تا 400 وات را حفظ نماییم - و در مواردی برای لحظاتی کوتاه، مانند پریدن، بدن بعضی از افراد می تواند تا 2000 وات توان تولید نمایند.
عمده این انرژی برای فعالیت های مهمی همچون تپش قلب یا حرکت های ماهیچه ها مورد نیاز است و بخش زیادی از آن به هدر می رود که به طور عمده توسط قلب است اما به دلیل کم بازده بودن سایر فعالیت ها نیز اتفاق می افتد. تقریبا همه این انرژی می تواند جمع آوری شده و تبدیل به الکتریسیته شود، که می تواند به تامین بخشی از انرژی یا جانشین باطری های شیمیایی کنونی باشد.
...
همان گونه که می دانید، تکنولوژی باطری در حال حاضر، بزرگترین محدودیت در تکنولوژی مدرن است. باطری ها، بزرگ، سنگین و به غیر از یک مورد استثنایی اخیر، تنها به تعدادی شکل خاص قابل ساخت و شکل دهی هستند (مانند استوانه، مکعب). اگر باطری ها را بتوان حذف نمود، می توان کامپیوترهای واقعا پوشیدنی (که دور کمر پیچیده می شود، درون کفشتان تعبیه می شود یا به لباستان دوخته می شود) داشت.
برای این منظور کافیست که چند وات توان از بدن انسان را دریافت نمود، مقداری که برای بدن بدون هیچ اثر محسوسی خواهد بود...
داستانک، عشق ابدی
صبح ها مسیر ثابتی دارم و اگر عجله نداشته باشم آنقدر در ایستگاه منتظر می مانم تا تاکسی مورد علاقه ام برسد. در واقع راننده این تاکسی را دوست دارم. راننده پیر و درشت هیکلی با دست های قوی و آفتاب سوخته و چشم های مشکی رنگ است که تابستان و زمستان سر شیشه ماشین را باز می گذارد و با آنکه چهار سال است بیشتر صبح ها سوار ماشینش می شوم فقط سه چهار بار صدای بم و خش دارش را شنیده ام. ماشینش نه ضبط دارد، نه رادیو و شاید همین سکوت، حضورش را این چنین لذت بخش می کند. ما هر روز از مسیر ثابتی می رویم، فقط چهارشنبه های آخر هر ماه راننده مسیر همیشگی مان را عوض می کند. یکی از چهارشنبه های آخر ماه به او گفتم «از این طرف راهمون دور می شه ها.» «می دونم.» دیگر هیچ کدام حرفی نزدیم و او باز هر روز از مسیر همیشگی می رفت و چهارشنبه های آخر ماه مسیر دورتر را انتخاب می کرد. چهارشنبه آخر ماه پیش وقتی از مسیر دورتر می رفت، سر یک کوچه ترمز کرد نگاهی به این طرف و آن طرف انداخت، بعد گفت؛ «ببخشید الان برمی گردم» و از ماشین پیاده شد. دوباره کمی این طرف و آن طرف را نگاه کرد، یک کوچه را تا نیمه رفت و برگشت بعد سوار شد و رفتیم. به دست هایش نگاه کردم، فرمان را آنقدر محکم گرفته بود که ترسیدم از جا کنده شود، اما لرزش دست هایش پیدا بود، پرسیدم «حالتون خوبه؟» گفت «نه.» نگاهش کردم و بعد برایم تعریف کرد.چهل و شش سال پیش عاشق دختر جوانی می شود. چهارشنبه آخر یک ماه دختر جوان به او می گوید خانواده اش اجازه نمی دهند با او ازدواج کند. راننده از دختر جوان می خواهد لااقل ماهی یک بار او را از دور ببیند. دختر جوان قول می دهد تا آخر عمر چهارشنبه آخر هر ماه سر این کوچه بیاید. چهل و شش سال دختر جوان چهارشنبه آخر هر ماه سر کوچه آمده، راننده او را از دور دیده و رفته است. از راننده پرسیدم «دختر جوان ازدواج کرد؟» نمی دانست. پرسیدم «آدرسشو دارین؟» نداشت. در این چهل و شش سال با او حتی یک کلمه هم حرف نزده بود فقط چهارشنبه های آخر هر ماه دختر جوان را دیده بود و رفته بود. راننده گفت «چهل و شش سال چهارشنبه آخر هر ماه اومد ولی دو ماهه نمیاد.» به راننده گفتم «شاید یه مشکلی پیش اومده.» راننده گفت «خدا نکنه» بعد گفت
«اگر ماه دیگر نیاد می میرم.»
ایمیل وارده/ یک داستان واقعی به نقل از سروش صحت
فایرفاکس 15 منتشر شد
از دیشب نسخه نهایی فایرفاکس 15 برای دانلود در دسترس قرار گرفته. مزایای این نسخه را قبلا در این پست توضیح داده بودم.
که با توجه به اون توضیحات، دانلود و نصب این نسخه از نون شب هم واجب تره.