KMPlayer 3.3.0.28
منتشر شد؛ البته این نسخه فعلا آزمایشی (Beta) می باشد اما امکاناتی به آن افزوده شده و برخی مشکلات نسخه قبلی برطرف شده ولی احتمال وجود باگ در عملکرد آن منتفی نیست؛
در این آدرس می توانید امکانات افزوده شده را ببیند و در صورت تمایل، آخرین نسخه را از این لینک دانلود کنید.
1- بعضی وقت ها می شینم فکر می کنم چرا زندگی انسان ها اینقدر پیچیده شده و چرا فرضا مثل جمعیت میمون ها هنوز توی جنگل های زندگی نمی کنند! غذاشون را از شکار و میوه های طبیعی بدست بیارن و بقیه زمانشون را هم در دل طبیعت خوش باشن، اینقدر دستگاه های عریض و طویل برای زندگی ...
بعضی وقت ها که بیماری دارم، دلیلش را می فهمم، وقتی که چندعدد قرص می تونه چقدر آدم را کمک کنه؛ و اگر اتاق عمل و جراحی نبود، چه راحت انسان ها بر اثر آپاندیس می مردند و الان جونشون نجات پیدا می کنه؛ خب شاید اون طوری هم یه نوع زندگی بود! بعد میرسم به یه گره کور و اصلا بی خیالش می شم. جالبه که نسل بشر از ابتدای پیدایش تا چند قرن پیش، جمعیتش از یک میلیارد عبور نکرد اما الان با کمک همین تکنولوژی و امکانات رسیده به هفت میلیارد و دیگه روی زمین جایی براش نیست!
یک بار هم به این نتیجه رسیدم، هیچ حیوانی درنده تر از انسان نیست! همین انسان متمدن به راحتی و با یک اشاره ده ها هزار نفر از هم نوعانش را می کشه... و جاه طلبی هاش هیچ حد و مرز و پایانی نداره؛ تا جایی که می دونم هیچ نوع حیوانی، همنوعانش را قتل عام نمی کنه!
2- یه برنامه دارم می نویسم که فقط سه روز گیر الحاق کتابخانه های فایلی و کامپایلش بودم و الان هم سه روزه که 200 صفحه کتاب خوندم و همچنان ادامه داره؛ اینطور که به نظر میاد، آدم اگر دست و آستینش را بالا بزنه خیلی توانایی ها داره...
3- ...، آزمون استخدامی گذاشته و در رشته بنده با مدرک ارشد، یک نفر را بیشتر نمی گیره و با لیسانس 18 نفر! بنده هم رفتم با اعتماد به نفس تمام با مدرک ارشد ثبت نام کردم! از بس از حقوق بالا و مزایا و راحتی کارش گفتند...! اگر شد که در موردش فکر می کنم، اگر نشد هم اشکالی نداره، زمین نمی مونم...
4- خیلی وقت هست که قلبا رسیده ام به مفهوم این شعر مولانا که...
"...عشق اسطرلاب اسرار خداست"
زندگی بدون عشق و بدون عشق واقعی آدم، پوچ و بی معناست؛ روز و شب به عشق می اندیشم...
- یه وقتی سرگرمی ام این بود بشینم سریال های زبان اصلی ببینم؛ بعضی وقت ها که یک سریال خیلی جذاب بود، دو سه قسمت در یک روز می دیدم و البته شب ها که خواب می دیدم انگلیسی صحبت می کردم و فضاهای سریال وارد زندگی ام می شد...
- کلا اینقدر خواب می دیدم و می بینم که همیشه آرزوی خوابی بدون خواب دیدن را دارم یعنی آدم شب خاموش بشه و فردا صبح روشن!
- یه وقت هایی توی خواب می فهمم که خواب هستم! بعد شروع می کنم برنامه ریزی برای خوابم؛ یعنی دقیقا فکر می کنم الان که من خواب هستم پس می تونم هرکاری بکنم و معمولا تصمیم می گیرم پرواز کنم و تجربه بسیار لذت بخشی هست وقتی توی خواب احساس سبکی و پرواز دارم و زمین را از بالا تماشا می کنم؛ یه وقت هایی هم تصمیم می گیرم که چیزی یا کسی که در دنیای واقع آرزوش را دارم پیدا کنم یا ببینم ... بعضی وقت ها هم می خوام اصلا بیدار بشم؛ ولی معمولا در این مواقع از یک خواب خارج میشم و میرم توی یه خواب دیگه شبیه فیلم "سرآغاز"... مثلا یه بار خواب دیدم گریه می کردم بعد بیدار شدم توی یه خواب دیگه، توی جمع بودم و خجالت کشیدم و داشتم اشک هام را پاک می کردم و وقتی کامل بیدار شدم بغض کرده بودم...
دارم به این باور می رسم که خواب پل ارتباطی مرگ و زندگی هست... یه نکته جالب دیگه این هست که خواب، اطلاعات مغز آدم را طبقه بندی می کنه یعنی اگر امروز مطلبی را بخونم، شب بخوابم و فردا بخوام امتحانش را بدم نسبت به وقتی که همون روز بخونم و امتحانش را بدم بهتر نتیجه می گیرم
و همه این ها را نوشتم که چی بگم... خودم هم نمی دونم! فقط می خواستم بنویسم مثل وقتی که می خوام صحبت کنه تا سکوت بشکنه و دنبال موضوع می گردم. بعضی وقت ها فکر می کنم این هایی که صبح تا شب علاف توی کوچه و خیابون اند یا بعضی از این کاسب های بیکار و همدم مگس ها! چی برای هم تعریف می کنند!؟ فکر کنم از همین نوع تعاریف دارند و یا از درد بیکاری مردم را تماشا می کنند و در مورد عیوب و رفتارشون نظر میدن و جلسه می گیرن و روز را شب می کنند...؛
Programm Shortcuts: