-
Pholistoma auritum
جمعه 15 دیماه سال 1391 05:20
-
حکایت تنهایی...
پنجشنبه 14 دیماه سال 1391 05:39
-
یک دریاچه در کانادا
پنجشنبه 14 دیماه سال 1391 05:29
-
عشق...
سهشنبه 12 دیماه سال 1391 05:33
روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود. از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟ مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم. حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی...
-
از آمدنم نبود گردون را سود...
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 22:18
و در این فصل سرما، نمی دانم هدف از آمدن ما چه بود... امسال انگیزه ای ندارم و شادی که شاد باشم برای جشن تولد (برخلاف پارسال) و نمی دانم باید چند شمع دیگر را تا خط پایان بشمارم... اول از همه همـراه اول و بانـک تجـارت تبریک گفتند، بعد برای چندتا از دوستان مشاور دکترا، کیک و آبمیوه خریدم و گفتم که تولد است... بعد هم...
-
خودم در میان جمع و ...
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 06:21
-
Give a little love...
شنبه 9 دیماه سال 1391 22:27
موزیک ویدئویی جالب درباره عشق ورزیدن به انسان ها... اندکی بذر محبت بفشانیم تا این ویرانه گلستان گردد... http://s2.picofile.com/file/7599477632/Give_A_Little_Love.flv.html
-
ویل لنا...
جمعه 8 دیماه سال 1391 21:21
بعض آنچه می بینم... جای آن است که خون گریست بر حال خویش، مردمان زمانه، روزگار... که دستی ناتوان که از سر نیاز در پیش کسی دراز می شود، اگر این دست از جسم ناتوان زنی کهن سالی باشد و ...
-
فردا که شوم خاک، چه حاصل ز ندامت...
جمعه 8 دیماه سال 1391 06:45
چه رفیقان عزیزی که بدین راه دراز بر شکوه سفر آخرتم ، افزودند اشک در چشم ، کبابی خوردند قبل نوشیدن چای ، همه از خوبی من می گفتند ذکر اوصاف مرا، که خودم هیچ نمی دانستم ! نگران بودم من، که برادر به غذا میل نداشت دست بر سینه دم در استاد و غذا هیچ نخورد راستی هم که برادر خوب است گر چه دیر است، ولی فهمیدم که عزیز است برادر،...
-
کشتن احساس ...
جمعه 8 دیماه سال 1391 06:13
دوگانگی جامعه در برابر احساس مردان: ... نتیجه مشکل سازتر این است که راه نیافتن به احساسات درونی باعث ایجاد احساس عجز در مردان میشود، احساسی که باز دوباره از سوی آنان مورد نفرت است و این دور باطل، سرزندگی احساسی آنان را به خطر میاندازد. مردان از سویی به سوی احساسات خود جذب و از سویی از آنها دفع میشوند. مهمتر...
-
طبیعت زیبا
پنجشنبه 7 دیماه سال 1391 21:00
-
فرجام...
پنجشنبه 7 دیماه سال 1391 19:28
-
تلالو خورشید صبح
یکشنبه 3 دیماه سال 1391 04:52
-
روزگار ما
شنبه 2 دیماه سال 1391 00:20
دقیقا احساسی هست این روزها که فتیله خوشی زندگی ما تموم شده و شعله امید و آرامش فرونشسته؛ گرد رخوت همه جا را گرفته. خود دلمشغول و غمین؛ دیگران هم گویا کمابیش همین حال را دارند. عزرائیل هم سراغ ما بیاد افسردگی می گیره! این روزها زیباترین خاطراتی که یادم میاد، یک سال پیش هست و ... الان یاد این نوشته افتادم رفتم پیداش...
-
جلوه زیبای غار یخی
جمعه 1 دیماه سال 1391 09:04
-
خواب
پنجشنبه 30 آذرماه سال 1391 00:24
همه خواب می بینند، ما هم خواب می بینیم! اما این کجا و آن کجا! تازگی خواب دیدم توی جهنم بودم، البته رفته بودم بازدید!!! یه جای کثیف و دخمه مانند با راهروها و اتاق های تو در تو، از سنگ و سرد و نمناک مثل سیاهچال های قرون وسطی. و انواع مجازات های دلخراش و بعضا مشمئز کننده!!! و با یک نفر راهنما رفته بودم که کنارم راه می...
-
جایی برای زیستن...
جمعه 24 آذرماه سال 1391 21:39
-
وقت سحر...
جمعه 24 آذرماه سال 1391 02:22
-
روزگار ما...
پنجشنبه 23 آذرماه سال 1391 15:30
-
بدون شرح!!!
سهشنبه 21 آذرماه سال 1391 05:47
-
مرغ باغ ملکوتم...
یکشنبه 19 آذرماه سال 1391 06:43
مرغ باغ ملکوتم، نِیَم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم...
-
گل تنهایی
شنبه 18 آذرماه سال 1391 19:48
-
در باب ...
جمعه 17 آذرماه سال 1391 19:49
در سیره ابی عبدالله نکات برجسته ایست که برای ما راهکار رهایی بخش میدهد. حضرت پس از دریافت نامه ای کوفیان برای بررسی دقیق تر اوضاع از نزدیک ، جناب مسلم بن عقیل را فرستادند برای بررسی کوفه. در این مسیر طوفان شن شد و هر دو همراه مسلم بن عقیل از دنیا رفتند . ایشان برای ابی عبدالله نامه نوشتند و عرض کردند ”به نظرم این...
-
انعکاس خزان
جمعه 17 آذرماه سال 1391 11:02
-
رنگین کمان...
جمعه 17 آذرماه سال 1391 10:58
خیلی وقته رنگین کمان ندیدم...
-
از خود بی خبر
پنجشنبه 16 آذرماه سال 1391 23:26
امشب، اول شب خوابیدم، حدود یک ساعت، بعد ناگهان از خواب پریدم. احساس می کردم از مرگ بازگشتم، دنیا برایم یک جای غریب بود، انگار ده ها سال می شد که از این دنیا دورام. از خدا می پرسیدم، من کجام؟ چرا؟ می خواستم دوباره بخوابم و بیدار نشم. احساس غربت دلم را می فشرد...
-
از خودمان شروع کنیم...
پنجشنبه 16 آذرماه سال 1391 20:43
1- آب دهانمان را روی زمین نیندازیم 2- وسط پیاده رو (مخصوصا در مکان های شلوغ) یهو واینستیم! 3-کسی را قضاوت نکنیم 4- پینگلیش تایپ نکنیم 5- ساعت 11 شب به بعد، آلودگی صوتی ایجاد نکنیم، یک ساعت در کوچه خداحافظی نکنیم. 6-هر چیزی را که برای خودمان می پسندیم برای دیگران هم روا بداریم 7- اگر نمی دانیم، سکوت کنیم 8-بعد از سبقت...
-
نسل آینده...
چهارشنبه 15 آذرماه سال 1391 08:59
روزی که آلبرت انیشتن از آن میترسید احتمالاً بالاخره رسید: دور هم در کافی شاپ در حال خوردن قهوه یک روز زیبا در ساحل هواداری تیم محبوب یک شام دلچسب در یک رستوران با همراهی دوستان درس خواندن دستجمعی دو دوست قدیمی در پارک در کنار هم یک قرار عاشقانه و لذت بخش من از روزی میترسم که تکنولوژی از تعامل انسانی پیشی بگیرد. چنین...
-
باز هم پرواز...
دوشنبه 13 آذرماه سال 1391 18:16
دیشب خواب دبدم بزرگ شده ام و رسیدم به میانسالی شده ام مسئول حراست یا یک پست مهم دیگری در یک محلی که پر است از آدم هایی که اهل تهدید، چاپلوسی و اغوا هستند. به هیچ کدام محلی نمیذاشتم و برایم شده بود کلی دردسر! مثل خیلی از اوقات توی خواب هام، پرواز می کردم و می رفتم از شرشون راحت بشم. روی هوا راه می رفتم. آخر خواب، شب...
-
خواب دو شب پیش
جمعه 10 آذرماه سال 1391 02:11
خواب دیدم که همه آماده رفتن می شدند؛ آدم ها نسبت به هم خیلی مهربان و صمیمی شده بودند و چیزی را از هم دریغ نمی کردند. فضای غم همه جا را گرفته بود. بعضی ها یه سرپناهی پیدا کرده بودند. اون ها کسانی بودند که مغرورتر شده بودند و کمی از مهربانیشون کم شده بود اما خودشون هم می دونستند که سرپناه فایده چندانی نداره پس آماده...