گاه نوشت

از یک خیال دور، از یک ذهن درگیر

گاه نوشت

از یک خیال دور، از یک ذهن درگیر

فرسنگ ها فاصله ...

به روشنی می توان دید هنوز فرسنگ ها فاصله است تا بلوغ و شعور سـ.یاسـی و فکری در این جامعه. شاید هم توقع ما بالاست که همه مردم معیارها و تفسیر روشنی از عرصه ی قدرت و وقایع آن و اقتصاد و علم و پیشرفت و نظام جهانی و هزار مساله دیگر داشته باشند. مردمی که فقط به وقت انتـخـابات در سیاست و اقتصاد سرک می کشند و هنوز فکر می کنند (مخصوصا پیرترهایشان یا قشر مذهبی تندروشان) هر کسی داغ پیشانی و جانماز آبکشی بیشتری داشته باشد، لایق تر است. این است که باید سال ها در این ویرانه فکری زیست و تنها راه تلاش است برای آگاهی بخشی، هرچند اندک، هرچند محدود... این هم شاید از بخت بد ماست که در این سرزمین زاده شدیم. اگرچه خیلی هامان می توانیم رخت بربندیم و برویم اما خانه، خانه است و نمی توان رهایش کرد آخرش ریشه اینجاست... ولی خانه ی خوبی نیست. گرفتار تحجر و عقب ماندگی است و حماقت و تـزویر و ریـا در آن به نام های رنگین و بـعـضا تحت لوای دیـن ترویج شده است و می شود، در میان توده ای که سال هاست در سرگردانی اند...

شاید باید نسل و نسل هایی بسوزد تا آتشی از خرد روشن گردد و چراغی در یش دیده ی آیندگان شود. از بخت بد این نسل سوخت و می سوزد. نسلی با آروزهای برباد رفته. با خواسته هایی کوچک و ساده اما عمیق و انسانی؛ شرم در پیشگاه تاریخ برای آنان می ماند که امروز جاهلانه بر اسب چموش قـ.درت نشسته اند و مست از باده ی قـ.درتی چند روزه، هستی و شرف مردمان یک سرزمـین را خرج قمار پوچ خویش نموده اند.

آن روز، روزی خواهد آمد ...

امید چندانی دیده نمی شود و دور از ذهن نیست، آن مرد بی کیسات و ظاهرنمای از پیش تعیین شده، شود. ولیکن ما تلاش خویش را نمودیم؛ باشد که در پیشگاه تاریخ و آیندگان، سرفراز باشیم. و این را چهارسال و هشت سال پیش به روشنی گفتیم و اکنون نادم و پشیمان نیستیم...

ساعاتی انتظار باید تا ببینیم چه خواهد شد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد