تکه نانی دارم ، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی
و خدایی که در این نزدیکی است
لای این شب بوها، پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب، روی قانون گیاه
و دوستی بهتر از برگ درخت
بهتر از آب روان...
ادامه...
مسئول
مصدوم را به حال خودش میگذاری و نهایت لطفی که میکنی اینست که اخطار میدهی سریعتر خودت را به یک دکتر نشان بده...! همراهی؟ کمک؟
یک سونات و سه مهتاب
اینجوری است که می بینی جامعه منحط شده، سقوط کرده، به تعهد و وجدان و حرفی که از دهنش زده پشت می کند...
چرا حال انسان امروزی خوب نیست ؟
چقدر از این اتفاقات توی ناخودآگاه آدم ها نشست کرده و ازش ساده گذشتیم.راستی نکند حال انسان امروزی به خاطر همین مسائل ریز بد باشد
قربان قهر و مهرت
بی خیال عاشقی نشو. زندگی بدون عشق، امکانپذیر هست لکن دلپذیر نیست. عشق به نوعی، کُنده های درشت زندگی را خرد میکند.
مترونوشت: رفتار شهروندی
رسید: «رفتار شهروندی؟» بعد شروع کرد به خندیدن. مسافرهای دیگر هم تکرار کردند: «رفتار شهروندی!» بعد همگی زدند زیر خنده
غمی بی پایان بر لبی خندان
کسانی که به دیدن من می آیند محزون می آیند و با لبخند می روند. این لبخند اما نشان شادی درون نیست لبخندی ست به تضادها و بیچارگی..
یادش بخیر.
دبیر ادبیات فارسیمون سال 79 این جمله رو توی دفترم نوشته بود برام.
هنوزم توی ذهنمه.
ممنون
چه زود می گذره سال ها و خاطراتش می مونه...
دبیر خوش قریحه ای داشته اید، خداوند همه دبیران زندگی آموز را حفظ کنه
ممنون
بله خداوند حفظشون کنه.
هنوز هم با هم در تماسیم البته گاه گداری.
خیلی دبیر خوش ذوقی بودن و کلی کتاب به بچه های علاقمند برای مطالعه می دادن.