تکه نانی دارم ، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی
و خدایی که در این نزدیکی است
لای این شب بوها، پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب، روی قانون گیاه
و دوستی بهتر از برگ درخت
بهتر از آب روان...
ادامه...
مسئول
مصدوم را به حال خودش میگذاری و نهایت لطفی که میکنی اینست که اخطار میدهی سریعتر خودت را به یک دکتر نشان بده...! همراهی؟ کمک؟
یک سونات و سه مهتاب
اینجوری است که می بینی جامعه منحط شده، سقوط کرده، به تعهد و وجدان و حرفی که از دهنش زده پشت می کند...
چرا حال انسان امروزی خوب نیست ؟
چقدر از این اتفاقات توی ناخودآگاه آدم ها نشست کرده و ازش ساده گذشتیم.راستی نکند حال انسان امروزی به خاطر همین مسائل ریز بد باشد
قربان قهر و مهرت
بی خیال عاشقی نشو. زندگی بدون عشق، امکانپذیر هست لکن دلپذیر نیست. عشق به نوعی، کُنده های درشت زندگی را خرد میکند.
مترونوشت: رفتار شهروندی
رسید: «رفتار شهروندی؟» بعد شروع کرد به خندیدن. مسافرهای دیگر هم تکرار کردند: «رفتار شهروندی!» بعد همگی زدند زیر خنده
غمی بی پایان بر لبی خندان
کسانی که به دیدن من می آیند محزون می آیند و با لبخند می روند. این لبخند اما نشان شادی درون نیست لبخندی ست به تضادها و بیچارگی..
اشتباه نکنم این شعر از سهراب هست و کلی هم در مورد زندگی مفاهیم جالبی گفته.
قصه این است چه اندازه کبوتر باشی.
واقعاً..
قسمت اول را نمی دانم، قسمت دوم آری... البته اگر پر و بالت را نسوزند ، فکر آسمان و پرواز می توان کرد.
پارسبانو
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1391 ساعت 11:03 ب.ظ
شغر قشنگیه قسمت اول را من جور دیگه شنیدم: آسمان فرصت پرواز بلندیست... البته هر دوش معنا داره
بسیار ممنون، و آفرین بر شاعر هنرمندش. فکر کنم روایت شما صحیح تره، اونی که نقل کردم را در خلاصه ستون یکی از روزنامه ها دیدم، احتمالا نویسنده مثل بنده حواسش پرت بوده (عکس همین پست را دوبار گذاشتم!!!)!
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
اشتباه نکنم این شعر از سهراب هست و کلی هم در مورد زندگی مفاهیم جالبی گفته.
قصه این است چه اندازه کبوتر باشی.
واقعاً..
قسمت اول را نمی دانم، قسمت دوم آری...
البته اگر پر و بالت را نسوزند ، فکر آسمان و پرواز می توان کرد.
شغر قشنگیه
قسمت اول را من جور دیگه شنیدم: آسمان فرصت پرواز بلندیست...
البته هر دوش معنا داره
بسیار ممنون، و آفرین بر شاعر هنرمندش.
فکر کنم روایت شما صحیح تره، اونی که نقل کردم را در خلاصه ستون یکی از روزنامه ها دیدم، احتمالا نویسنده مثل بنده حواسش پرت بوده (عکس همین پست را دوبار گذاشتم!!!)!