نزدیک دو ساعتی در ترافیک معطل شدیم، عجب ترافیکی داره تهران، خدا به داد ساکنانش برسه!
و تاکسی گرفتم چون بار نسبتا سنگینی داشتم از آرژانتین تا مصلی، پول خون یک آدم را ازم گرفت برای پنج دقیقه راه... هفت هزار تومن. حالا مملکت قانون نداره، شما انصافت کجا رفته! صبح هم یک کارتون داشتم راننده اتوبوس به عنوان بار اضافی پنج هزار گرفت! می خواستم بگم من با این هیکل لاغر اگر چاق و چله بودم، ده برابر این وزن را مفتی آورده بودم تیو اتوبوس. عجب مملکتی شده...
توی اتوبوس خوابیدن هم انصافا مصیبتی است! دو - سه ساعت یشتر نشد یه نیمچه چرتی بزنم بعلاوه گردن درد...
و الان نشستم و به مستمعان و تماشاگران گاه به گاه توضیح میدم، جالب هست اختراعات ماشین بی نهایت و نقض کننده های قوانین ترمودینامیک هم در نمایشگاه پذیرش شدند. یکیشون کنار دست بنده است که مدعی هست از نیروی جاذبه برق تولید می کنه!!! و هرکی رد میشه، می پرسه این سیستم چطوری کار می کنه و نمی بینه که روی میز، شیرگاز و برنر هیتر و ... هست!!! اداره ثبت اختراعات امریکا سال هاست که ماشین های بی نهایت را ثبت نمی کنه ولی اینجا ظاهرا قانونی نداره...
کم کم داره ظهر میشه و اون تغذیه اندک توی اتوبوس هم دیگه تماما سوخته و تموم شده، بریم کم کم سراغ ناهار.
جدیداً این راننده اتوبوسها انگاری که زورشون میاد برای نماز توقف کنند.البته مسافرای نمازخون هم کم شدند!
خب امیدوارم نمایشگاه خوش بگذره و موفق باشید.
گاهی آدم می بینه که خیلی چیزها سر جاش نیست!
ممنون، نمایشگاه جالبیست.
فاله و تماشا، با افراد صنعت گری مختلفی هم آشنا شدیم و با چندتایی هم صحبت هایی کردیم.
تا ببینیم که نتیجه داوری ها چه خواهد بود...
درسته، فکر کنم از عمر ما گذشت به سامان شدن امور.