نسخه جدید نرم افزار فلش پلیر منتشر شد. برای امنیت بیشتر کار با اینترنت و بهبود سرعت و عملکرد، سفارش می شود حتما این نرم افزار را نصب کنید
نسخه مخصوص سایر مرورگرها
http://www.filehippo.com/download_flashplayer_firefox/13638/
نسخه مخصوص Internet Explorer
http://www.filehippo.com/download_flashplayer_ie/13637/
در صورتی که به دلیل بسته بودن آی پی های ایران توسط Adobe، مشکلی در دانلود دارید، به ترتیب می توانید از لینک های زیر استفاده کنید
http://rapidshare.com/files/543542374/install_flash_player.exe
http://rapidshare.com/files/929126164/install_flash_player_ax.exe
کاش آسمان حرف کویر را می فهمید
اشک خود را نثار گونه های خشک کویر می کرد
کاش دلها آنقدر خالص بود
که دعاها قبل از پائین آمدن دستها مستجاب می شد
کاش مهتاب با کوچه های تاریک شب آشناتر بود
کاش بهار آنقدر مهربان بود
که باغ را به دستان خزان نمی سپرد
کاش مرگ معنای عاطفه را می فهمید ...
این روزها کسی
به
خودش زحمت نمی دهد
یک
نفر را کشف کند!
زیبایی
هایش را بیرون بکشد ...
تلخی
هایش را صبر کند
آدم
های امروز
دوستی
های کنسروی می خواهند :
یک
کنسرو
که
فقط درش را باز کنند
بعد
یک نفر
شیرین
و مهربان
از
تویش بپرد بیرون
و
هی لبخند بزند
و
بگوید
حق
با توست
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفترهایمان از کاه بود
تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پراز تصمیم کبری می شدیم
با وجود سوز و سرمای شدید
ریزعلی پیراهنش را می درید
کاش می شد باز کوچک می شدیم
لااقل یک روز کودک می شدیم
...
شاگردی از استادش پرسید: عشق چیست؟
استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پردانه ترین خوشه را بیاور.
اما در هنگام عبور یادت باشد نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی
شاگرد رفت و پس از مدت طولانی برگشت.
استاد گفت : چه شد؟
و شاگرد با حسرت جواب داد: هیچ! هرچه جلو تر رفتم خوشه ای پرپشت تر دیدم
وبه امید پیدا کردن پر پشت ترین آنها تا انتهای گندم زار رفتم
استاد گفت: عشق یعنی همین
شاگرد پرسید: پس ازدواج یعنی چه؟
استاد به سخن امد که به جنگل برو و بلند ترن وزیباترین درخت را بیاور.
اما به یاد داشته باش که باز هم نمیتوانی به عقب برگردی.
شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت.
استاد گفت: چه آوردی
او در جواب گفت: به جنگل رفتم واولین درخت بزرگ که دیدم آوردم.
ترسیدم که اگر جلو تر بروم باز دست خالی برگردم
استاد گفت: ازدواج یعنی همین